محمدامینمحمدامین، تا این لحظه: 11 سال و 10 ماه و 13 روز سن داره

محمدامین دنیای مامان و بابا

اهای عروسکها ... عروسکها... کجایید؟

چهار زانو میشینم و چشمامو میبندم ومیرم تو فکر.مثل ایکیوسان.میرم به کودکی دلتنگی هامو  خاطراتمو ورق میزنم ... یادش بخیر دلم برای معصومیت هایدی تنگ شده!برای اون چهرهی غمگین حنا پشت ماشین نخ ریسی. برای شجاعت های پسر شجاع و پیپ پدرش. هنوز وقتی دریا میرم دلم یه غول صورتی خوشگل می خواد. دوست دارم محکم بشینم پشت سرنتیپیتی وهمه دریارو زیر ابی برم. این روزها کسی برای رسیدن هاچ به مادرش دعا نمی کنه. این روزها روی پاگرد پله ها هر چقدر هم که منتظر بمونی حتی سایه بابا لنگ دراز و هم نمی تونی ببینی. این روزها چرا هرچقدر هم که اسفناج می خوریم بازوهایمان مثل بازوی ملوان زبل باد نمی کنه؟ افسوس که چه روزهای خوبی رو از دست داد...
4 بهمن 1392